منقح شدهی سخنرانی دکتر امیرحسین جلالی ندوشن. اسفند ۱۴۰۲
اینترسکشنالیتی که میتوانیم تحت عنوان تنیدگی ترجمه کنیم، مفهومیست نوظهور که ابتدا توسط جنبش فمینیستی برساخته و استفاده میشد و کمکم به علوم اجتماعی وارد شده است. کیمبرلی برنشاو متولد ۱۹۵۶ در آمریکا، وکیل حقوق مدنی سیاه پوست، از پیشگامان این دیدگاه انتقادی است. او که در مدرسه حقوق کلمبیا و دانشگاه UCLA تدریس میکند، به تدوین و گسترش این دیدگاه میپردازد. ( نگاه کنید به تاک او درTED)
مساله نژاد و جنسیت دو دغدغهی کانونی این مفهوم هستند. سیاه پوست و سفید پوست بودن؛ زن و مرد بودن، مسأله تنها هر کدام نیست!
دبورا کابانیس روانکاو آمریکایی که در ایران با دو ترجمه از کتابهایش شناخته شده (پیوند کتاب صورتبندی روانپویشی را اینجا ببینید.) ایدهی درهمتنیدگی را به صورتبندیهای رایج از سببشناسی مشکلات روان از نگاه روانکاوانه نزدیک میکند و معتقد است، بدون نگاه همزمان به درون و بیرون و آن هم از لنز درهمتنیدگی ما با تبیین کاملی از علتشناسی مواجه نخواهیم بود. مثلا زن سیاه پوستی را که در خانوادهای بدون تبعیض زندگی میکند، برخوردار از پدر و برادرانی که به او احترام میگذارند، تصور کنید. او با ورود به جامعه با مسائلی روبهرو میشود که نمیتوان در فرمولبندی آنها را نادیده گرفت. به محض ورود به کوچه، مهدکودک و مدرسه با نگاهی نژادپرستانه و با فشار کلیشههایی نژادی روبهرو میشود که حتی میتواند ژنهایی نهفته در او را فعال کند. مرد بودن خود میتواند همراهی بیشتری با مجرم بودن داشته باشد. حال مرد سیاهپوست کت و شلوار پوشیده بیشتر احتمال بازداشت دارد یا مرد سفیدپوست ژولیده؟ آمار آمریکا نشان میدهد که مردان سیاهپوست بیشتر مرتکب جرم میشوند اما سالانه سیاهپوستان بسیاری از بازداشتهای اشتباه و ناحق خود میگویند. موضوع اینترسکشنالیتی به مسائل اجتماعی با دیدی از پیچیدگی و درهم تنیدگی نگاه میکند. چه میزان جنسیت و نژاد در زندگی ما اثرگذار است؟
این مفهوم باید به عنوان زیربنا و پایهای برای درک و به عبارتی باز-درک بسیاری از مسائل موجود دربیاید. مسائلی که ما به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از تامل در مورد آنها سرباز میزنیم.
اجازه بدهید به یک تجربهی شخصی برگردم، من پس از بیش از یک دهه فعالیت در بخش روانپزشکی مردان، به عنوان سرپرست بخش زنان انتخاب شدم. پس از یک سال کار کردن در بخش زنان با مسائلی روبهرو شدم که کمتر در بخش مردان اتفاق میافتد. مسائلی عجیب، ترسناک و البته غمانگیز که دید جدیدی به ما میدهد. تعداد بالای بستریهای طولانیمدت، بستریهای بیش از صد روز، عدم مراجعهی همراهان برای ترخیص و مصاحبه و تعارضهای جدی پیرامون ماندن و بستری شدن در بیمارستان. پارامتری که اینجا اثرگذار است جنسیت است، مسالهای نهچندان جدید. اما در همتنیدگی به ما میآموزد که زمانی که اختلال روانی به عنوان عامل طبیعی با جنسیت زن به عنوان یکی از عناصر تعیین کننده تبعیض در هم آمیخته میشوند ما در این صورت با وضعیت تازهای روبرو هستیم، اینجاست که ما در بافتار ایرانی نیازمند این هستیم تا به مسالهی زن دچار اختلال روانپزشکی فکر کنیم ایدهای که تاکنون در گفتار غالب ما روانپزشکان غایب بوده است. هرگاه مثلاً از انگ علیه افراد دچار اختلال روانی حرف میزنیم آن را جنسیتزدایی شده مطرح میکنیم، در حالی که آشکار است تبعیض در تنیدگی زن بودن و دچار بیماری روانی بودن دوچندان میشود.
مفهوم تبعیض موضوعی زیر بنایی است که اینترسکشنالیتی در تلاش است تا بهوسیلهی آن جامعه و روابط پیچیدهی ما را توضیح دهد. اینترسکشنالیتی بیان میکند که داینامیک حاکم بر جامعه میتواند فردیت افراد را تحت تاثیر قرار دهد. و از سویی نظریه درهم تنیدگی به ما میگوید جنسیت و نژاد و موضوع استرس میتواند با هم همپوشانی داشته باشد. حتی در شرایطی که ژنهای مشترکی میان دو جنس وجود داشته باشد آنگاه زن بودن میتواند فرد را در معرض استرسهایی قرار دهد که پیشرس انواع اختلالات روانی باشند، چنانکه در پژوهشهایی چند مطرح میشود که در زنان سیاهپوست، اختلالات روانی بیشتر دیده میشود. در واقع اینترسکشنالیتی نشان میدهد که چطور تقاطع و ترکیب عوامل محرومیتزا میتواند زمینهساز محرومیتهای بیشتر باشد و با تولید کلیشههایی فرد را در موقعیتهایی قرار دهد که سلامت روان را مختل میکند. پژوهشی در آمریکا نشان میدهد که زنان سیاهپوست بیشتر از زنان سفیدپوست شغل خود را ترک میکنند. از این پژوهش میتوان نتیجه گرفت پایداری شغلی و در نتیجه پایداری روانی زنان سیاهپوست از زنان سفیدپوست کمتر است. البته این نکته حائز اهمیت است که شغل زنان سیاهپوست طبق کلیشههای موجود پیشپاافتاده تر هستند و به طور کلی ترک این شغلهای اصطلاحا پست بیشتر رخ میدهد.
پس به زبانی دیگر اینترسکشنالیتی به ما نشان میدهد که چگونه عوامل اجتماعی میتوانند به شکل درهم تنیده و پنهانی به تولید شیوههایی از محرومیت و سرکوب و تبعیض بپردازد. در تنوعی که امروزه وجود دارد بیشتر از هر زمان دیگری احساس نیاز میشود که سلامت روان را از این دیدگاه پیچیده و درهم تنیده دید. کمبرلی کرنشاو برای اولین بار از مفهوم اینترسکشنالیتی استفاده میکند و به موضوع ستم، تبعیض و محرومیت نسبت به گروههای اجتماعی مختلف در دیدگاهی درهم تنیده و پیچیده نگاه میکند.
به عنوان مثال اگر بخواهیم به موضوع بیمارستان برگردیم باید پرسید آیا تجربهی زن بودن، بیمار روانی بودن و تولد درحاشیه شهر با مرد، بیمار روانی و متولد در مرکزشهر تهران یکسان است؟ بحث مراقبت و دلبستگیهای اولیه افراد که نقش مهمی دارد ولی در اینجا قصد داریم این موضوع را با مفهوم اینترسکشنالیتی نگاه کنیم. زن بودن و بیمار بستری روانپزشکی بودن تجربهی متفاوتی از مردن بودن و بیمار بستری روانپزشکی بودن دارد. نکتهای که اگر مورد توجه قرار گیرد سیاستگذاری، درک و فهم و تصمیمگیری ما را تحتالشعاع قرار میدهد. البته با توجه به بدیع و تازه بودن این مفهوم و اندک بودن پژوهشها در سایر کشورها و خصوصا ایران هنوز این امکان وجود ندارد که به صورت گسترده به این موضوع نگاه کرد. اما باید بستری را فراهم کرد که این درهمتنیدگیهای اجتماعی در آن دیده شود.
این درهم تنیدگی به حدی است که حتی دیده میشود زنان فمینیست سفید پوست بیشتر از زنان فمینیست سیاهپوست مورد توجه قرار میگیرند. باید توجه داشت که افراد با وجود تجربههای مشترک، و با وجود همپوشانی مسائل مختلف باز هم منحصر به فرد است و باید سیاستگذاریهای جداگانهای را برای هر فردی در نظرگرفت. به عبارتی جنسیت باید در بستری دیده شود که هر فرد منحصراَ تجربه میکند. علاوه بر جنسیت و نژاد در هر فرهنگی موضوعاتی مثل سن، تحصیلات، ناتوانیهای جسمی، پوشش، اصل و نسب خانوادگی، قومیت، عینکی بودن، راست دست یا چپ دست بودن، مذهب و … از این درهمتنیدگیها در امان نیستند.
همدلی موضوعی است که در زیرسایه اینترسکشنالیته به آن نگاه شده است. آیا ما میتوانیم با همهی افراد به یک میزان همدلی نشان دهیم؟ درجهانی که به سوی دوقطبی شدن در حرکت است، میتوانیم با بیمار اسکیزوفرنیک همدلی نشان دهیم؟ دوست مبتلا به اسکیزوفرنی داشته باشیم؟اصلا چقدر میتوانیم با افرادی که با ما متفاوت هستند ارتباط برقرار کنیم؟
این درهمتنیدگی، همدلی و درک و پذیرش ما از دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد. این درهمتنیدگیها، تصمیمگیری و روابط ما را تحت تاثیر قرار میدهد و به عنوان موضوعی اثرگذار در تصمیمگیریهای کلان در سیاست گذاریها و آموزش است. دسترسی آموزشی و شغلی را تحت تاثیر قرار میدهد و همین تفاوت های ایجاد شده، مسیر رشدی متفاوتی را در مقابل افراد قرار میدهد تا حدی که بروز و شیوع بیماریهای روانپزشکی را تحت تاثیر قرار میدهد.