حال خوب چیست؟ و سلامت روان چگونه است؟
” زندگی روانی شما، گفتمانی است که عمل میکند و اثر میگذارد. چه به شما آسیب بزند، چه شما را حفظ کند، شما موضوع او هستید. رسالت ما در روانکاوی این است که آنها درهم بشکنیم و دوباره از نو بسازیم”
ژولیا کریستوا
سلامت روانی به چه معناست؟
در سالهای اخیر سلامتروان در مدرسه و محیط کار مورد توجه قرار گرفته، و برای کاهش انگ و ایجاد برابری بین بیماریهای روانی و جسمی، حرکتهای مثبتی شکل گرفته است. اکنون بیش از پیش، سلامتروان به عنوان یکی از ارزشهای زندگی انسانی در نظر گرفته میشود.
سازمان جهانی بهداشت (WHO) سلامت روان را به شکل یک حالت رفاهی دیده و آن را به عنوان توانایی فرد برای مقابله با استرسهای روزمره زندگی، کارایی موثر در کار و توانایی ارتباط مؤثر با دیگران تعریف میکند. به عبارتی سلامت روان به تنهایی با نبود بیماری روان بهدست نمیآید.
تعریف سلامتروان هم از نظر فلسفی و هم از نظر کاربردی هم اهمیت ویژهای دارد. در وضعیت کاربردی اگر سلامتروان را برابر با حال خوب-خوشی و آسایش- در نظر بگیریم در آن صورت اندازهگیری و تلاش برای بهبود آن با روانپزشکی کلاسیک زمین تا آسمان تفاوت دارد. بنابراین سلامت روان با حال خوب برابر است؟ جزیی از آن است؟ یا شرطی برای آن است؟
تعریف سلامتروان در نبود بیماریهای روانی، تعریفی جاهطلبانه و طاقتفرساست و تعریف آن به عنوان حالتی از تجربهی حال خوب در تمام جنبههای زندگی اجتماعی و شخصی، هم غیرممکن است. بنابراین بهترین تعریف برای سلامتروان حالتی از حال خوب-خوشی و آسایش- در شرایطی است که فرد با توجه به پتانسیل و توانایی خود میداند که با چه حدی از استرس و سختی های زندگی میتواند مقابله کند و از طرفی میتواند به طور فعال و موفق در جامعه حضور داشته باشد.
رهایی کامل از افسردگی و اضطراب غیرممکن است. انسان امروزه با زندگی در محیط صنعتی نمیتواند از سختی ها و مشکلات فرار کند و تنها با شادمانی و خوشحالی زندگی کند.
با توجه به این تعریف، حال خوب را میتوانیم از چند وجه ببینیم: اول اینکه افراد از پتانسیل خود آگاه باشند. بدانند که چقدر توانایی دارند، چقدر در روز میتوانند کار کنند و در کل چقدر زمان مفید دارند. این آگاهی حتی در بسیاری از افرادی که عملکرد بالایی هم دارند دیده نمیشوند. گاهی افراد با فشار بیش از حد به خود، عدم توجه به بدن و ذهن، توانایی خود را هدر میدهند. از سویی افراد این توانایی و پتانسل را در میانگین جامعه ببینند. با توجه به این میانگین میتوان استرس و اضطراب نرمال و کارآمد را شناسایی کرد. استرس نرمال، زندگی فرد را به سمتی شتاب میدهد که بتواند فعالانه زندگی کند، کار کند و کارآمد باشد.
شش فرمان سلامت روان
در مطالعات اخیر سلامت روان، شش معیار برای حال خوب در نظرگرفته شدهاست که شامل پذیرش خود، خودشکوفایی، یکپارچهسازی عملکردهای روانشناختی مختلف، خودمختاری، درک واقعیت و توجه به محیط میشود. در پژوهشهای جدیدتر روانشناسی مثبتنگر، سلامتروان شامل حال خوب، شادمان و روبهرشد تعریف میشود. این تعریف، سلامت روان را در بستری از فردیت و به صورت ذهنی میسنجد و البته توجه بیشتری به هیجانهای مثبت مثل خوشحالی، رضایت از زندگی و احساس پیشرفت دارد. و در تعریفی بهروزتر، سلامتروان به عنوان گنجایش فرد برای احساس کردن، فکر کردن و عمل کردن در جهت افزایش توانایی ما برای لذت بردن از زندگی و مواجهه با مشکلات تعریف میشود.
شادمانی؛ نتیجهی اصالت
شادمانی یکی دیگر از مسائلی است که در سلامت روان مطرح میشود. کاهش درد و رنج و افزایش لذت یکی از رسالتهای شادمانی است و در این شکی هم نیست. شوخی مثلا از دفاعهای پختهای است که افراد در هنگام سختی استفاده میکنند.
ارسطو احساس خوشحالی و شادمانی را به داشتن احساس واقعی تعریف میکند. تجربهی احساس درست و واقعی در زمان درست، در مکان درست، در کنار افراد درست، به موضوع درست و با انگیزه و روش درست تعریف میکند. بنابراین مطرح میکند که افراد میتوانند در موقعیتهای مختلف، فرهنگهای مختلف شادمانی را به گونهای متفاوت تجربه کنند. پس با این وجود تجربه احساسات چه مثبت و چه منفی، چه لذتبخش و چه طاقتفرسا، تجربهای از شادمانی است و البته این تعریف از شادمانی خود شبیه به سلامتروانی است که امروزه استفاده میشود. تجربهای از حضور در لحظه و درک تکتک لحظههای زندگی.
فروید و کلاین و مسالهی شادکامی
در روانکاوی کلاسیک سلامتروان در جایی است که تعارضها بین اید، ایگو و سوپرایگو به کمترین حد از خود برسند و فرد با شناخت امیال و هیجانات خود به شناسایی و پیشبینی رفتارهای خود بپردازد. رویکرد روابط ابژه خصوصا به هیجانات منفی میپردازد؛ به پردازش عاطفههای منفی در کار با بخش مخرب شخصیت. ملانی کلاین سلامتروان را در جهت رشد و گسترش موضع افسردهوار میداند. موضعی که در آن فرد به درک کامل ابژه خود میرسد و میتواند خوبی و بدی، سفیدی و سیاهی، نقص و کاستی را در فردی بپذیرد. میتواند خود و دیگری را با تمام مسائل و مشکلات بپذیرد و در این موضع با هیجانات و افکار خود در ارتباط است و چه مثبت چه منفی میتواند آنها را بپذیرد.
برابری؛ راز خوشدلی
یکی دیگر از مسائلی که در تعریف سلامت روان اثرگذار است، مسئله برابری است. این مسئله یکی از مسائل جدی قرن ۲۱ است که به تازگی در تعریف سلامت جای گرفته است. در دنیایی که استانداردها برای زندگی ایدهآل روزبهروز در حال گسترش و تغییر است، مسئله نابرابری هر روز بیشتر به چشم میآید. نابرابری میتواند اثری پایدار بر وضعیت اقتصادی، رشد و پیشرفت، فقر و دسترسی به حقوق اولیه انسانی داشته باشد. و به طور خاص درآمد افراد بر وضعیت ذهنی آنها و سلامت و رضایت از زندگی اثرگذار است. همانطور که در کشورهای جهان اول با درآمد بالا، سلامت روان متفاوت از کشورهای دیگر است. ظرفیتی روانی که گرینجرز برای عملکرد افراد مطرح میکند شامل کاری است که فرد انجام میدهد و کاری است که فرد میتواند انجام دهد و این آزادی عمل افراد برای زندگی سالم و خوب را با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی میسنجد. بنابراین به طور کلی برای سنجش سلامتروان به حضور و ظهور فرهنگ و جامعه و اثر آنها در سلامتروان اشاره میکند. گاهی حتی پیش از آنکه بتوان در مورد سلامت روان فرد، حال خوب او و شادمانی او صحبت کرد، باید اول به شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بر محیط زندگی او توجه شود. شرایطی که ممکن است برای داشتن سلامتروان که حق طبیعی هر انسانی است، تلاش و زحمت زیادی را بر او تحمیل کند.