چرا روانکاوان، روانکاوی را برای برخی بیماران توصیه میکنند و برای برخی نه. برخی معتقداند که تصمیمگیری باید براساس تشخیص بیمار باشد. به طور مثال بیمار مبتلا به اختلال شخصیت میتواند مورد تحلیل قرار بگیرد و وارد روانکاوی شود. درحالی که اختلالات شدید شخصیت همانند شخصیت ضداجتماعی و سوء مصرف مواد چندان کاندید روانکاوی نیستند.
گروهی دیگر از روانکاوان برای ارزیابی بیمار از تشخیص روانپزشکی آنها استفاده نمیکنند بلکه عملکرد فعلی روانشناختی بیمار، همانند قدرت ایگو یا ذهنیت روانشناسانه، مکانیزم های دفاعی و… را در نظر میگیرند.
این درحالی است که گروهی دیگر معتقداند که امکان پیشبینی اینکه روانکاوی برای چه کسی مناسب است وجود ندارد. اگر در رواندرمانی هنری مطرح باشد، به دلیل علم اندک ما در ارزیابی بیمار، آن هنر ارزیابی بیمار مناسب برای رواندرمانی تحلیلی است. با وجود پیشرفت های قابل توجه ما در درک بسیاری از جنبههای فرآیند درمانی و نتایج اثربخش رواندرمانی تحلیلی در میان سایر رویکردهای رواندرمانی، اطلاعات ما در خصوص آنکه “ چه چیزی برای چه کسی کار میکند” محدود است. در خصوص ارزیابی بیمار مناسب برای رواندرمانی، نکتهی اساسی آن است که ویژگیهای شخصیتی پیش از درمان بیمار پیشبین نه چندان مهمی برای اثربخشی رواندرمانی تحلیلی است، حتی اگر از شاخه ای خاص باشد و برای همه ی افرادی که علاقهمند به شروع روانکاوی هستند “روانکاوی آزمایشی “را توصیه میکنند.
در انتخاب بیمار مناسب روانکاوی، باور ضمنی به حضور برخی متغیرها وجود دارد که اثربخشی مثبت درمان را پیشبینی میکند. این متغیرها را تعدیلکننده مینامیم. تعدیلکننده به این معنا که پیشنهاد میکند چطور و تحت چه شرایطی فرایند درمانی مثبت است و متغیرهایی هستند که شروع درمان را جلوتر میاندازند. به عنوان مثال میتوانیم به سن، جنسیت، تشخیص اختلال روانپزشکی طبق DSM-V، ساختار شخصیت، کیفیت روابط ابژه اولیه و ذهنیت روانشناسانه اشاره کنیم. همهی تعدیلکننده ها وابسته به بیمار نیستند؛ برخی از آنها به فضای درمانی، کلینیک و درمانگاه، نحوه ارجاع، خبره و با تجربه بودن و یا آموزشی بودن درمانگر اشاره دارند.
تعدیلکننده با میانجی متفاوت است. متغیر میانجی پلی به اثربخشی درمانی است و درمان را تحقق میبخشد. تناوب جلسات، استفاده از تفسیرهای انتقالی، همدلی و اتحاد درمانی بین بیمار و روانکاو از میانجیگرهای اثربخشی درمان روانکاوانه هستند.
به طور کلی سه متغیر کیفیت روابط ابژه، ذهنیت روانشناسانه و انگیزه برای تغییر از بهترین پیشبین ها برای اثربخشی درمانی هستند. کیفیت روابط ابژه، روابط کنونی بیمار با افراد مهم زندگی را با درنظر داشتن کیفیت روابط گذشته بیمار به همراه کیفیت رابطهای که با درمانگر برقرار میکند، میسنجد. وجود روابط خوب با دیگری در گذشته بیمار به عنوان شاخصی برای برقراری رابطهای جدید با درمانگر مطرح میشود. برقراری رابطهای بالغانه و یا نابالغانه تحت تاثیر تمایل ناهشیار بیمار برای برقراری رابطه با دیگری است و این تمایل ناهشیار از دوران کودکی و ارتباطات اولیه نوزاد در او نهادیه میشود.
ذهنیت روانشناسانه یکی از عواملی است که در ارزیابی اولیه بیمار مورد سنجش قرار می گیرد و به صورت توانایی شناخت پویاییهای روان و ارتباط آنها با مشکلات بیمار تعریف میشود و با سوالاتی از قبیل چه چیزی شما را در دردسر انداخته است؟ فکر میکنید این عوامل تا چه اندازه موثرند؟ این عواملی که گفتید از چه زمانی شروع شده اند؟ سنجیده میشود.
انگیزه، تمایل به تغییر در جهت فرار و کم کردن رنج و یا به دست آوردن رضایت روانی مطرح میشود. در اینجا تاکید میشود که بین میل به دریافت کمک و میل به درمان برای تغییر تفاوت قائل شد. انگیزه عاملی برای تداوم درمان و پیشبینی موفقیت درمانی است که زیر مجموعههایی مثل؛ توانایی شناسایی مشکلات با دیدگاه روانشناختی، تمایل مشاهده دروننگر به مشکلات هیجانی، صداقت و روراستی، تمایل برای درگیرشدن فعال در درمان، کنجکاوی در مورد مسائل مختلف، تمایل به تغییر و کشف و تجربه، انتظار بهبودی از روانکاوی و در نهایت توانایی از خودگذشتگی برای درمان( گذشتن از منابعی مثل زمان، پول و …) را شامل میشود.
بنابراین متغیرهایی مثل درجه مشکلات بیمار در شروع روانکاوی، ساختار شخصیتی بیمار، کیفیت روابط ابژه اولیه، انگیزه برای تغییر و ذهنیت روانشناسانه بیمار در ترکیب با متغیرهای روانکاو در مناسب بودن بیمار برای روانکاوی اثرگذار هستند.