ذهنیسازی(Mentalization) کلمهای پیچیده و سخت به نظر میرسد اما ایدهای بنیادی و ساده دارد که معمولا ما در مورد آن میدانیم. ظرفیت ذهنیسازی یعنی در مورد حالتهای ذهنی دیگران چه اندازه میتوانیم بدانیم، یا چهقدر میتوانیم حدس بزنیم در ذهن دیگران چه میگذرد، یا اینکه رفتار دیگران را به واسطهی حالتهای ذهنی آنها مثل عقاید و باورها، نگرش، آرزوها و احساساتشان چهقدر میتوانیم درک کنیم.
با ذهنیسازی است که وقتی فردی داد میکشد، چیزی را پرتاب میکند و یا میشکند؛ فکر میکنید چه چیزی در ذهن او در جریان است و یا میاندیشیم فردی که سرش داد کشیده میشود و یا چیزی به سویش پرتاب میشود چه احساسی دارد، یا چه چیزی در ذهن او میگذرد؟
این توانایی برای به ذهن آوردن، برای دیدن خودمان از پنجرهی دیگری و دیدن دیگری از پنجره درونمان، ذهنی سازی نامیده میشود. به همین سادگی و البته همینقدر مشکل!
نیاز انسان برای فهمیده شدن یکی از نیازهای اساسی ما است که ظرفیت فهمیدن احساسات، افکار و رفتارهای دیگران و خودمان را فراهم میسازد. مهارت ذهنیسازی این توانایی را به ما میدهد که به احساساتمان فکر کنیم. تفاوت اینکه من فکر میکنم که عصبانی هستم تا من عصبانی هستم در اینجا دیده میشود. ذهنیسازی به ما این امکان را میدهد که علاوه بر آن که محرکی را احساس میکنیم، بتوانیم در مورد آن، اثراتش بر خودمان و دیگران فکر کنیم و در صورت نبود آن، در تجربهها به صورت مستقیم و بی هیچ مانعی غرق شویم. در آن صورت است که به جای اینکه عاملیت خودمان را درک کنیم قربانی خواهیم بود و شانس ارتباط انسانی باکیفیت از ما گرفته میشود.
نظریهی ذهنیسازی اولین بار توسط پیترفانگی مطرح شد، مهاجری تنها از لهستان در انگلستان که تا مدتها با زبان و فهمیده شدن در زبان دوم درگیر بود. دورانی که در درس ضعیف بود و تنها در فوتبال پذیرفته شده بود دوران سختی بود، که با او قلدری میشد و بعدها رواندرمانی نجاتبخش او شد. البته که دوران سختی بود ولی فانگی از آن به عنوان دلیلی برای درمانگر خوب شدن یاد میکند.
بعدها فانگی و همکارانش با نوجوانانی کار میکردند که همانندخود او مشکلاتی در پذیرفته شدن داشتند. مشکل اصلی آنها فهمیده شدن خواستهها، آرزوها، امیال و احساسات و افکار بود. بنابراین کمک به آنها برای ابراز آنچه در ذهن دارند، آنچه احساس میکنند، آنچه به آن علاقهمندند و آرزو دارند سبب شد که توانایی ذهنیسازی به طرز معجزهآسایی بر کیفیت زندگی آنها اثر بگذارد.
ذهنیسازی در زندگی روزمره ما اثرات بسیاری دارد. از زندگی فردی تا روابط اجتماعی. ذهنیسازی در رشد و توسعهی فردی تا بهبود عملکرد گروهی انسانها موثر است، حتی در مدرسه و بهبود کیفیت آموزشی هم اثرگذار است. در مدرسه، معلمان برای ذهنیسازی آموزش ندیدهاند ولی به طور غریزی آن را اجرا میکنند اینکه چرا فلان دانشآموز امروز غمگین است، چرا عصبانی است و … . ولی قصد ما تاکید بر ذهنیسازی در دانشآموزانی است که در مدرسه مشکل سازند. مشکلات رایج در مدرسه شامل بچههایی است که با قوانین و پایبندی به آن مساله دارند، خشم و رفتارهای پرخاشگرانه و روابط دردسرآفرین دارند. کاملا واضح است که اولین سوال معلمان این است که چه کاری باید انجام دهند. البته که رفتار مهم است، ولی ما قصد داریم به چیزی بیش از رفتارها توجه کنیم و از معلمان میخواهیم به این فکر کنند که چرا دانشآموزان این رفتار را انجام میدهند؟ چه چیزی در ذهن آنها میگذرد؟ چه احساسی داشتند وقتی این کار را انجام میدادند؟ ذهنیسازی در اینجا به معنی جانبداری از کودکان نیست بلکه توجه به این نکته است که چه چیزی علت اینگونه رفتار است. معلمانی که از پس کلاس به خوبی بر میآیند دو کار انجام میدهند؛ اول اینکه در مورد وظایف شفاف هستند، آنها میخواهند که دانش آموزان کشف کنند و بیاموزند و دوم اینکه به ذات کودک بودن آگاه هستند. یعنی در عین اینکه برای آگاهی و آموزش تلاش میکنند، آگاه هستند که دانشآموزان، کودک هستند. برای مثال وقتی دانشآموزی مشکلاتی در خواندن دارد در عین اینکه به دانشآموز وظایف و تکالیفی بیشتر از سایر دانشآموزان میدهد و برای او ابزارهای کمکی فراهم میکند، به او با گفتن جملههایی مثل اینکه “میفهمم چقدر سخت است که کاری اضافهتر از دیگران انجام میدهی، من میفهمم که در کلاس و در جمع همکلاسیها چه احساسی داری، متوجه میشوم که متفاوت بودن سخت است، میفهمم که ممکن است مضطرب باشی و یا شرم و خجالت را تجربه کنی” به کودک نشان میدهند که حضور دارند. به کلام درآوردن تجربهی کودک و حضور داشتن، بخشی از ذهنیسازی است.
و نکتهپایانی در مورد ذهنیسازی در مدرسه توجه به احساسات و تجربیات خود معلم در حین تدریس است. هیچ شکی نیست که تدریس و آموختن کار اضطرابآوری است، سی دانشآموز در کلاس نشستهاند و منتظر هستند، برنامهریزیها ممکن است بیتاثیر باشند و هرلحظه اتفاق جدیدی رخ دهد؛ هرچند که لذتهایی هم دارد ولی در این مسیر تلاش برای شناخت حالتهای ذهنی خود، آگاهی از اینکه در لحظه چه چیزی را تجربه میکنید و صحبت در مورد تجارب مشابه خود با همکاران میتواند به عنوان ابزاری کمکی برای این مسیر باشد. افکار و احساسات شما میتواند به عنوان محیطی حمایت کننده باعث بهبود عملکرد شما و شناخت بیشتر دانشآموزان بشود.
بنابراین ذهنیسازی به عنوان اعتبار دادن، درک کردن و تلاش برای اینکه به دیگری نشاندهید که دنیای او را میفهمید، او را درک میکنید، شناخته میشود. ساختن تصویری ذهنی از دیگران و فهمیدن آنها از روشهایی است که میتواند زندگی اجتماعی ما را بهبود ببخشد.