زهرا باقری. دبیر تحریریهی مجلهی همراه
هیچ چیزی تصادفی نیست.
فروید
شانس، احتمال رخداد چیزی است. در تعریفی دیگر اتفاق رویدادی بدون علت یا قصد واضحی است؛ انجام تصادفی کاری و بدون قصد قبلی. ولی در روانکاوی هیچ شانسی وجود ندارد. هیچ چیزی در ذهن تصادفی و شانسی نیست. فروید با توضیح لغزشهای کلامی به شرح شانس میپردازد. لغزشهای کلامی بیضرر و دردسر هستند و او تاکید میکند که میتواند لغزش کلامی، لغزش در قلم و خودکار، لغزش در خواندن، لغزش در شنیدن و فراموش کردن موقتی اسامی باشد؛ مانند نوشتن اسب به جای است، گفتن مادرش به جای مادرم، شنیدن دیوانه به جای بیخانه. لغزشهایی درکلام، در رفتار، در شنیدن و در خواندن، هر چند که دور از ذهن است ولی در لحظاتی به چشم میآیند که فکرش را هم نمیکنید. البته که میتوانیم این اشتباهات را، اشتباههای لفظی، بدخوانی و کژفهمی نام دهیم و در حالت کلی توجه اندکی را به خود جلب میکنند و افراد معمولا از آنها گذر میکنند، مگر در مواقعی خاص مثل از یاد بردن فردی مهم، مثل آسیب زدن به خود و دیگری. در حالی که علوم دیگر از این لغزشها به راحتی گذر میکنند ولی روانکاوی به این لغزشها وسعت میدهد و پا در جایی میگذارد که علوم دیگر توان قدم زدن ندارند. هر حرکت کوچکی مثل خطای قلمی در نوشتن را معنادار، وابسته با ناهشیار و قابل تعبیر میشمارد. همین خطاهای به ظاهر ساده به نوعی مهم هستند. فروید مطرح میکند که این خطاها ما را به دنیایی از فراموششدهها و دیدهنشدنیها وصل میکند. بنابراین هیچ موضوع شانسی و تصادفی در روانکاوی وجود ندارد زیرا که روانکاو میتواند به پشت لغزشها و شانس بپردازد و موضوع ناهشیار پنهان شده را ببیند. روانکاو رخدادهای ساده و پیشپا افتاده را با نگاهی عمیق نگاه میکند.
در ناهشیار تصادفی وجود ندارد.
لغزشهای پرخطر مثل آسیب زدن به خود و دیگری که معمولا توسط دیگر لغزشها توجیه میشوند، دنیای دیگری را در اختیار روانکاو میگذارند که بیمار از آنها به شدت هراس دارد. مثلا زخمی که توسط افتادن تصادفی خودکاری در نزدیکی چشم ایجاد میشود، نیتهای ناهشیاری را آشکار میکند که توان مواجهه با آنها طاقتفرساست.
و حال سوالی مطرح میشود که اگر فروید تماما موضوعات روانی را با جبرگرایی نگاه میکند در آن صورت آیا تصادف غیر ممکن است؟ دیدن تصادفی فردی محال است؟ از طرفی چطور تعبیر را با بیمار در میان میگذارد؟ وقتی فروید از فرضیهسازی حرف میزند منظور چیزی است که با بیمار مطرح میشود و ممکن است که بیمار آن را بپذیرد و یا نپذیرد. در آن صورت آیا تمامی تعابیر صحیح است؟ این درحالی است که فروید خود از تعابیر به عنوان فرضیاتی یاد میکند که در طول زمان متغیر است و میتواند تغییر کند. در کتاب آسیبشناسی روانی زندگی روزمره، فروید تاکید میکند که شانس در دنیای خارج وجود دارد، ولی جایی در دنیای روانی ندارد. شانس برای دنیای درونروانی همانند دشمن است. در دنیای روانی تصادفی برای روانکاو وجود ندارد و هر اتفاق تصادفیای نتیجه قصد ناهشیاری است که هنوز عملی نشده. ولی این مساله در فرد خرافی متفاوت است، دنیای روانی افراد خرافاتی پر از شانس و تصادف و دنیای بیرونی پر از ناشناختهها و راز است. ( برای مطالعه بیشتر در مورد خرافه به مقاله چگونه اجتناب از ابهام ما را به مصرفکنندگان خرافی بدل میکند؟ مراجعه کنید). فرد خرافی به رویدادهای خارجی چنان قدرتی میدهد که واقعی، درست و آیندهمبنا به نظر آید، انگار واقعا قرار است رخ دهد. درحالیکه شانس نمیتواند به ما چیزی در مورد واقعیت آینده یاد بدهد اما فرد خرافی تمامی چیزی را که در درون به دنبال آن میگردد، در ارتباط با موضوعات بیرونی ترکیب کرده و در بیرون پیدا میشود. مثلا انگیزه برای کار کردن، درس خواندن و زندگی کردن در جایی با ترکیبی از شانس و تصادف دیده میشود؛ اگر ساعت خاصی بیدار شود، اگر تاس جفت بیاید و… . فروید بیماری ۹۲ ساله داشت که برای درمان به ملاقات او میرفت. روزی مرد کالسکهچی آدرسی که به او گفته شده بود را اشتباه رفت و فروید را دم در خانه دیگری پیاده کرد. با دید خرافی، فروید باید از دیدن بیمار امتناع میکرد زیرا که از سر تصادف به خانهی دیگری برده شدهبود. درحالی که با دید شانس در موقعیت خارجی، این اتفاق یک تصادف است و تصادف همیشه تصادف است. میتوان درنظر داشت که شاید فروید به طور ناخودآگاه علاقهای به دیدار با پیرزن ندارد ولی به ملاقات او میرود و این دیدگاه را بررسی میکند ولی فرد خرافی از دیدار امتناع میکند و جلسه را خوشیمن نمیداند. و این همان تفاوتی است که روانکاوی با خرافه دارد. تصادف، تصادف است؛ ساده و خالص.