دکتر امیرحسین جلالی ندوشن. روانپزشک
کنشنمایی(Enactment)، مفهومی بنیادین در نظریه و عمل روانکاوی، به تعامل ناآگاهانه بین درمانگر و بیمار اشاره دارد که در آن هر دو طرف ممکن است درگیریها یا پویاییهای حلنشده را در رابطه درمانی نمایش دهند. این پدیده از زوایای مختلفی در روانکاوی بررسی شده است، اما در روانکاوی رابطهای بهطور ویژهای مورد تأکید قرار گرفته است.
در روانکاوی کلاسیک فرویدی، کنشنمایی بهشدت با ایدههای انتقال و انتقال متقابل مرتبط است. فروید انتقال را بهعنوان طرحریزی احساسات گذشته بیمار نسبت به افراد مهم به درمانگر میدید. انتقال متقابل، که در ابتدا مسائل حلنشده درمانگر دیده میشد، بعد از فروید بهصورت پیچیدهتری واکنشهای درمانگر به انتقال بیمار را نیز شامل شد.
مطالعات موردی برجسته فروید، مانند تحلیل دورا، نشان میدهد که چگونه کنشنمایی میتواند در درمان ظاهر شود. در این زمینه، کنشنماییها اغلب بهعنوان موانعی برای تفسیر دیده میشوند که باید برای دستیابی به بینش و پیشرفت درمانی درک و حل شوند.
ملانی کلاین و دونالد وینیکات، ایدههای فروید را گسترش دادند و بر نمایههای درونی شده از خود و دیگران تمرکز کردند. کلاین مفهوم همانندسازی فرافکنانه را معرفی کرد، فرایندی که در آن بیماران بخشهای نپذیرفتهای از خود را به دیگران فرافکنی میکنند و اغلب منجر به کنشنمایی در درمان میشود. وینیکات بر اهمیت “محیط نگهدارنده” که توسط درمانگر فراهم میشود تأکید کرد، جایی که کنشنماییها میتوانند با ایمنی بررسی و درک شوند.
اما روانکاوی رابطهای که در اواخر قرن بیستم ظهور کرد، درک پیچیدهتری از کنشنمایی ارائه میدهد و آن را بهعنوان بخشی اجتنابناپذیر و ضروری از فرایند درمانی میبیند. شخصیتهای کلیدی در این زمینه، مانند استفان میچل، لوئیس آرون و جسیکا بنجامین، استدلال میکنند که کنشنماییها بهصورت مشترک توسط درمانگر و بیمار ایجاد میشوند و بازتابدهنده ماهیت بینذهنی رابطه آنها هستند.
استفان میچل، پیشگام روانکاوی رابطهای، بر تأثیر متقابل بین درمانگر و بیمار تأکید داشت. او معتقد بود که هر دو طرف تاریخچهها و فرایندهای ناآگاهانه خود را به دوگانهی درمانی میآورند که منجر به کنشنماییهایی میشود که باید در چارچوب این رابطه درک شوند. میچل باور داشت که این کنشنماییها دیدگاههای ارزشمندی از الگوهای رابطهای بیمار ارائه میدهند و میتوانند در صورت پردازش درون درمان تغییردهنده باشند.
لوئیس آرون این ایدهها را بیشتر توسعه داد و بر اهمیت ذهنیت درمانگر در فرایند تحلیلی تأکید کرد. آرون استدلال کرد که کنشنماییها نه تنها اختلال نیست، بلکه لحظات مهمی هستند که بازی پویا بین جهانهای درونی بیمار و درمانگر را آشکار میکنند. او اهمیت خودآگاهی درمانگر و استفاده از انتقال متقابل بهعنوان ابزاری برای درک و کار کردن از طریق کنشنماییها را برجسته کرد.
جسیکا بنجامین مفهوم “سوم” را در نظریهی رابطهای معرفی کرد که نمایانگر فضای مشترک ایجاد شده توسط درمانگر و بیمار است. او معتقد بود که کنشنماییها در این میدان بینذهنی رخ میدهند و میتوانند فرصتهایی برای شناخت متقابل و بهبودی فراهم کنند. بنجامین بر نیاز درمانگران به مشارکت در فرایند “شناخت” به جای “سلطه” در برخورد با کنشنماییها تأکید کرد که به رابطه درمانی برابرتر و همکاریکنندهتر میانجامد.
منابعی جهت مطالعهی بیشتر
- Freud, S. (1905). Fragment of an Analysis of a Case of Hysteria.
- Klein, M. (1946). Notes on Some Schizoid Mechanisms. International Journal of Psychoanalysis.
- Winnicott, D. W. (1965). The Maturational Processes and the Facilitating Environment.
- Mitchell, S. A. (1988). Relational Concepts in Psychoanalysis: An Integration.
- Aron, L. (1996). A Meeting of Minds: Mutuality in Psychoanalysis.
- Benjamin, J. (1995). Like Subjects, Love Objects: Essays on Recognition and Sexual Difference